پارت ۲۵ مافیای عشق

به شوگا گفتم که اطلاعاتی از کیم نامجون بگیر وقتی بچه بودم من و خواهرم قائم شودیم و یادم توی صورتش یک زخم عمیقی هست که نصف از صورتشو دیدم

شوگا : باشه داداش بعد از کلاس میدم بهت
جونگکوک: ای داداش من توی مهمونی کیو بیارم
جیمین: ماشاالله تو که کسی رو نمیزاری سینگل بمونه خدا را شکر همه گوشیت پر از شماره های دختر وفقط دوتا شماره پسر داری که من و شوگا و تو خسیسی زنگ هم نمیزنی
جونگکوک: آه داداش شارژ نداشتم تو هم گیر کردی به گوشیم ولی نمیشه دوست دخترام بیارم اونا نمیدون من مافیام و اگر بیارم لوم میدن
جیمین: تو مگه یک خواهر نداشتی اون چی نمیاد
جونگکوک: اره ساعت ۵ میاد ولی میترسم اتفاقی براش بیفته
جیمین: براشی می ترسی ماشاالله خواهرت همه پسرای کوچه و مدرسه همه جا ازش میترسن کسی جرعت نداره بره پیشش
جونگکوک: خندید پس چی فکر کردی خواهر من
شوگا: مگه تو خواهر داری
جیمین: اره مگه بهش نگفتی
جونگکوک: نه من فکر کردم تو بهش گفتی
جیمین: به من چه که باید بگم که جونگکوک یک خواهر داره که هم زن جانی ۵ سال ازش کوچیک تر
شوگا: باشه اصلا به من چه بیاین بریم؟ کلاس حوصله معلم ندارم راستی این زنگ هنر میخوام بخوام
جیمین: بلند شو میخواد بخوابه
شوگا : خوابید
جیمین به جونگکوک اشاره کرد که آب بیاره که جونگکوک آب آورد و ریخت تو صورت شوگا و الفرار کردن
دیدگاه ها (۳)

پارت ۲۶مافیای عشق

خوب خوب خوب به نام خدا شروع میکنیم

پارت ۲۴مافیای عشق

سلام بچه ها اینو میبینید 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆یک آدم که فیک مینویسه ...

چرا حرف منو باور نمیکنی

فیک عشق ابدی

نام فیک: عشق مخفیPart: 26ویو سنا*ات که رفت بالا گوشیم زنگ خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط